هستی هستی ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

و خدا هستی را آفرید ...

بدون عنوان

بابا علی جونم تولدت مبارک از طرف هستی    بابا علی جون خیلی دوستت دارم ، از اینکه تو هم منو دوست داری خیلی خوشحالم ، بابایی میخوام بابت خیلی چیزاها ازت تشکر کنم ، از اینکه وقتی از سرکار میایی باینکه خیلی خسته هستی بامن بازی می کنی و کلی منو میخندونی ، از اینکه به مامانی کمک می کنی تا از من نگهداری کنه و لباسهام گاهی تو تنم می کنی و همیشه پستانکم را وقتی می افته  تو میزاری در دهانم  ، شبها روی پاهای تو میخوابم . از اینکه صبحها توی بغل تو به خونه مامانی میرم خیلی خوشحالم ، بابایی جونم امشب که شب تولدته میخوام دختر خوبی باشم . خیلی دوستت دارم مامانم دیر شده باید بره . بوسسسسسسس  ...
22 ارديبهشت 1392

اولین سال مادر شدنم .

«استوارتر از همه پیوندها، پیوندی است که در میان مادر و فرزند برقرار است.» خدایا از تو سپاسگزارم که من را نیز لایق مادر شدن دانستی . خجسته زاد روز نیلوفر نبی ، بانوی آفتاب و آینه ی و گل خوش بوی کوچه های عصمت و تقوا حضرت زهرا (س) و روز مادر برتمامی مادران مبارک باد . ...
11 ارديبهشت 1392

و من مادر شدم (2)

  روز ٢٨ آذر ماه ٩١ خانم دکتر نوشین جعفری که پزشک مامانی بود قرار گذاشت که مامانی خودشو به بیمارستان معرفی کنه تا نی نی نازش به دنیا بیاد . شب قبل مامانی خواب به چشماش نمی امد تا صبح دعا می کردم بعد از نماز صبح آماده شدم که برم بیمارستان البته بابایی سرکار بود و قرار شد من با مامانی و راحیل جون بریم بیمارستان تا بابایی خودشو برسونه . کلی خوشگل کردم و آماده رفتن شدم توی راه بیمارستان همش با تو صحبت میکردم و اصلا حواسم به هیج جا نبود وقتی رسیدم پرونده تشکیل دادند و بابایی هم امد بعد از یک ساعت مامانی از همه خداحافظی کرد رفت به اتاق عمل تا با خانمی برگرده . عزیزکم اون لحظه ها که منتظر امدنت بودم هرگز فراموش نمی کنم یک حس خوبی داش...
11 ارديبهشت 1392

هستی ویروسی میشود !

سلام دخترم ؛ عزیزکم چند روزی بود که مریض شده بودی دکتر میگفت که دختر کوجولوت هواسش نبوده  و یه ویروس خورده . ( ویروس یه نوع میکروبه ) عزیزم دلم ، من و بابایی و مامان بزرگ شبانه روز مراقب شما بودیم تا خوب بشی ، تب بالایی داشتی و ما رو خیلی نگران کرده بودی الهی مامان برات بمیره که صبورانه تحمل کردی تا اینکه خوب شدی . مامان بزرگ هم شب ها میامد خونه ما تا باهم دیگه مراقبت باشیم . اینم هم عکس هایی از پاشوره کردن دخترم .      بعد از اینکه شما خوب شدی آقا ویروسه اومد سراغ مامانی و بابایی  و ما رو مریض کرد انوقت بابایی شما رو برد خونه مامان بزرگ و شب پیش مامان بزرگ و بابا بزرگ بودی . مامان ...
11 ارديبهشت 1392

عاشقانه ای برای هستی ام .

  دخترم ؛ ای شیرینی زندگیم ، نفسم ، آرام جانم . هستی ام ؛ خدا را شاکرم که تو را با نور خود خلق کرد و زندگی من را روشنایی بخشید . زندگی دوباره ای که با وجود تو شکل گرفت و من از نو متولد شدم و به خاطر وجود تو من نیز مهمانی از بهشت شدم و من مادر شدم این حس مادرانه را دوست دارم و انگار دلم سختی هایش را می طلبد شب زنده داری هایش ، دلواپسی هایش ، گریه هایش و .... را دوست دارم عزیزکم ، دستان کوچکت را به من بسپار تا تو را در این سرزمین خاکی یاری کنم . سرزمینی که با شادی ها و غم هایش بزرگ میشوی و روزی میشود که یک زن ، یک مادر و یک وابستگی هستی . ناز گل زندگیم ، آغوشم همیشه برای تو باز است آغوشی که در ...
8 ارديبهشت 1392
1